مجاهد



نامه‌ی سرگشاده به آقای ایلر متا، رئیس‌جمهور آلبانی

جناب آقای رئیس‌جمهور،

من شهروز تاج بخش، به عنوان عضو سابق سازمان مجاهدین خلق که سالها پیش از این سازمان جدا شده و در حال حاضر ساکن آلمان می‌باشم،به عنوان یک فعال حقوق بشر و یک عضو جداشده و منتقد این سازمان نکاتی را به اطلاع شما می‌رسانم:

۱ ـ مجاهدین خلق از بدو تاسیس خود، مشی مبارزه مسلحانه را به عنوان هم استراتژی و هم تاکتیک جهت نیل به اهداف ی خود برگزیده است و از جمله بدعت گذار عملیات انتحاری در خاور‌میانه به حساب می‌آید که در سالهای پس از آن الگویی برای جریان‌های خشونت‌طلب در این منطقه شده است.

۲ـ از آنجا که مجاهدین امروزه تمرکز خود را بر فعالیت‌های ی گذارده‌اند، ذکر این نکته حائز اهمیت است که در میان مردم ایران و نیز جریان‌های ی اپوزیسیون ایرانی در خارج از کشور، مجاهدین جایگاه ی و پایگاهی مردمی نداشته و ایرانیان مجاهدین را به عنوان فرقه‌ای مافیایی که برای طرف‌های غیر ایرانی به مزدوری مشغول بوده و هست می‌شناسند و اصولا حکومتی تحت رهبری مجاهدین را از آنچه اکنون موجود است ارتجاعی‌تر و بسا بدتر می‌پندارند، لذا الگویی که مجاهدین برای آینده‌ی ایران در نظر دارند، نه خواست مردم ایران که توهمات ذهنی خانم رجوی است که اصولا منافع ملی در آن نقشی ندارد.

۳ـ مجاهدین برای اینکه خودشان را بعنوان اپوزیسیون تبعیدی دارای شانسی برای سرنگونی رژیم ایران نشان بدهند، سعی میکنند به هر قیمت شده اعضای غالبا ناراضی خود را به شیوه های مختلف و با سرکوب و فشار و نیز استفاده از شیوه های مغزشویی در درون تشکیلات خود نگه دارند، سازمان مجاهدین سازمانی با ساختار فرقه ای و کیش شخصیت حول رهبر، مریم رجوی است. اعضای مجاهدین در دهه های گذشته در پشت دیوارهای بلند و سیم های خاردار تحت کنترل سازمان و مغزشویی بوده ودر دنیای خیالی خود زندگی می کرده اند و سازمان مجاهدین می ترسد که افراد از طریق تماس با دنیای واقعی” واقعیت خود را مورد شک قرارداده و از سازمان جداشوند.

۴ـ این سازمان یک فرقه مذهبی ـ مافیایی با تمام تعاریف علمی یک فرقه است . اعضای فرقه مجاهدین حق انتخاب آزادانه مذهب و دین مورد دلخواه خویش را ندارند.تمامی اعضای این فرقه باید شیعه دوازده امامی مسلمان باشند. هیچ دین و مذهب دیگری در فرقه رجوی به رسمیت شناخته نمیشود. لازم به یادآوری میباشد که رهبری مجاهدین دارای تعریف خاص خویش از مذهب شیعه دوازده امامی مسلمان را داشته و تنها این برداشت مورد قبول فرقه میباشد. اعضای فرقه مجاهدین هیچ حق انتخاب و فعالیت آزادانه ی ،اجتماعی و فرهنگی را ندارند. تا کنون در درون فرقه مجاهدین هیچ انتخابات درون حزبی آزادانه برگزار نگردیده است و فرقه دارای رهبری مادام العمری میباشد که تمام امور فرقه تحت هدایت و کنترل شخصی شدید وی میباشند .

در این شرایط با وجود اینکه این فرقه همه منتقدان خود را ترورشخصیت و برای آنها پرونده سازی می کند چرا که آنها افشاگران چهره واقعی این سازمان هستند ، اما ما همواره به افشاگری و آگاه کردن انسان های نوع‌دوستی که فریب تبلیغات دروغین فرقه را می خورند پرداخته ایم .

واقعیت این است که پیوسته اعضای این فرقه به محض پیدا کردن فرصت مناسب و یا اندکی مجال ذهنی به خود می آیند و روزانه از آن جدا می شوند ، در چنین شرایطی انتظار ما از شما این است که درمواجهه با تلاشهای مسؤولان فرقه رجوی جهت ارتباط گیری با دولت و مقامات آلبانی هشیار تر عملکرده و تهدیداتی که ازجانب این فرقه می تواند متوجه کشور شما شود را دست کم نگیرید.

از طرف دیگر موضوع مهم دیگر ، سرنوشت اعضایی است که از این جریان جداشده اند و یا قصد جدایی دارند اما به دلیل نگرانی از دخالت های سران فرقه در روند اقامت و مانع فکنی بر روند کارهای قانونی در آلبانی تحت فشار های طاقت رسایی قرار دارند . در همین راستا نکته دیگری که در انتخاب آزادانه اعضا برای جدایی از این تشکیلات و اعتماد به نفس لازم جهت تشکیل یک زندگی مستقل به آنها کمک می کند ، ارتباط آنان با خانواده هایشان است که مجاهدین آنها را دشمن تشکیلات خود قلمداد می کنند و این به دلیل نقش خانواده ها در رهایی این افراد از بند اسارت این فرقه است ، انتظار ما جداشدگان از این فرقه و فعالین حقوق بشری که در ارتباط با رهایی اعضای مجاهدین فعالیت دارند ارائه تسهیلات و فراهم آوردن شرایطی است که خانواده های این افراد بتوانند به آلبانی سفر کرده و از نزدیک پیگیر وضعیت عزیزان خود باشند .

شما به عنوان رئیس‌جمهور آلبانی و مسئول دولت، میتوانید با هماهنگی با کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل و حمایت از جداشدگان مجاهدین ،مانع از این فشارهای غیرانسانی شده به یاری اعضای ناراضی و بدون حامی این جریان بشتابید .

با احترام

شهروز تاج‌بخش


به مناسبت سالروز تاسیس سازمان مجاهدین خلق ایران

در آستانه ی پنجاه و سومین سالروز تاسیس سازمان مجاهدین هستیم و سی سال نیز از تابستان سیاه و خونین ۶۷ می گذرد ؛ فرقه ی رجوی پیش از آن در سی خرداد سال ۶۰ در حالی که می دید به سرعت مقبولیت اجتماعی خود را که به بهای جانفشانی رضایی ها ، فاطمه امینی ها ونسلی از فداکارترین فرزندان ایران و یاد و نام بنیانگذاران سازمان کسب کرده بود در میان مردم از دست می دهد ، در یک موضع گیری ضد ملی با اعلام ورود به فاز نظامی و آغاز مبارزه ی مسلحانه ، روندی را آغاز کرد که عامل مهمی در رادیکالیزه شدن فضای ملتهب آن دوران شد و در سال های پس از آن به از دست رفتن بهترین جوانان آزادیخواه ایران منجر گردید .
تصمیم غیرمسئولانه و خائنانه ی رجوی نه تنها نتیجه ای در بر نداشت بلکه بهانه و فرصتی در اختیار حکومت اسلامی قرار داد که با بسته تر کردن فضای ی ، دایره ی عمل فعالان آزادیخواه ، گروه ها و احزابی که از دل انقلاب ۵۷ جوانه زده بودند را محدود تر کرده و با سرکوبی هر صدای مخالفی ، تجربه ی کوتاه و ابتدایی دمکراسی و نیز آزادی ها و نتایج نو رسته ی انقلاب را به نابودی بکشاند .
کشتار زندانیان ی در سال ۶۷ آنچنان ضد انسانی و بی رحمانه است و آن جان های پاک چنان مظلومانه به تیرک های اعدام و طناب های دار بوسه زدند که از نگاه هر انسان آزاده ای محکوم است و عاملان و آمران آن را می بایست به پای میز محاکمه کشاند و از کشته شدگان آن سالهای سیاه دادخواهی کرد .
آنچه اما در این میان نباید فراموش شود نقشی است که کماکان رجوی و تصمیمات خائنانه ی او در زمینه چینی این جنایت ایفا کرد .
البته هر گاه از نقش رجوی در به کشته دادن نیروها و هواداران فرقه ی متبوعش سخن گفته می شود آنها با فرار به جلو سعی در منحرف کردن موضوع داشته و اصولا با مظلوم نمایی و سر هم کردن مقدمه هایی توجیه پذیر سعی می کنند نتیجه های نادرست دلخواه خود را بگیرند ، به همین دلیل و برای گرفتن بهانه از فرقه ی رجوی و ندادن دستاویز به آن می بایست بر این حقیقت انکار ناپذیر باز هم تاکید کرد که این جنایت محکوم است و مسببان آن باید به محاکمه و مجازات کشانده شوند .
آنچه اما پیش و بیش از هر چیز وقیحانه است ، تلاش مستمر فرقه ی رجوی در تمام سی سال گذشته برای سوء استفاده از آن خون هاست و اصولا رجوی خود را صاحب تمام رنج های اسیران و خون شهیدان می داند و بارها صراحتا بر این نکته تاکید کرده است .
اما حقیقت این است که آرمان های والایی که آن مبارزان راه آزادی برای فردای خلق و میهن خود داشتند در فرقه ی رجوی تبلور نمی یابد و اصولا جریانی که امروزه نام مجاهدین را یدک می کشد کمترین نقطه ی اشتراکی با اهدافی که روزی آن سازمان بر پایه ی آنها بنیان نهاده شد ندارد .
تنها نگاهی گذرا به سال های سپری شده ی مجاهدین تحت رهبری مسعود ، به روشنی آشکار می کند که چگونه یک سازمان انقلابی که دغدغه ی فردای خلق و میهن را داشت در یک روند تصاعدی و پر شتاب به فرقه ای مذهبی ـ تروریستی بدل شده است که تنها به فکر حفظ خود و تلاش به هرقیمت برای رسیدن به قدرت است و در این مسیر هیچ اصول اخلاقی ، انسانی و ی را به رسمیت نمی شناسد و برای پیش بردن اهداف خود حتی به نیروهای اسیر در تشکیلات فرقه اش نیز رحم نمی کند که حوادث اردوگاه اشرف و کسانی که قربانی تصمیمات خودخواهانه و مطامع رجوی ها شدند یکی از نزدیک ترین نمونه هاست .
رجوی که با فرافکنی هر جداشده ای را به خیانت متهم می کند در حقیقت خود اولین و بزرگ ترین خائن است ؛ او مرزهای تعریف خیانت را به فاصله ی سال های نوری جابجا کرده و در مقیاسی بزرگ تمام خط قرمزهای انسانی ، ملی ، اخلاقی و سازمانی را در طول سالیان گذشته زیر پا گذاشته است .
او از روزی که پس از نقش بر آب شدن خیالات خامش برای به دست گرفتن قدرت پس از انقلاب بهمن ، نیروهای بی پشتیبان و بعضا بی جا و مکان سازمان را با اعلام ورود به فاز مسلحانه در معرض سرکوب عریان و دستگیری و تیرباران به جا گذاشت و خود برای '' برافروختن آتش ها در کوهستان ها '' !!! به فرنگ فرار کرد قدم در راه خیانت آشکار نهاد .
پس از آن به عراق رفت تا مزدور صدامی بشود که با میهنش ایران در جنگی خانمانسوز بود و خلق قهرمانش را روزانه بمباران می کرد . او سازمان و نیروهایی که به او اعتماد کرده بودند را به ارتش خصوصی صدام تبدیل کرد و مزدور بیگانه شد ، در کشتار کردها سهیم شد و با نیروهای عراقی در برابر مردم ایران ایستاد ، مردمی که از شرف و خاک خود دفاع می کردند و دغدغه شان قبل از این که ی باشد ملی بود .
با تصمیم غیر مسئولانه عملیات فروغ جاویدان هزاران جوان فداکار و صادق مجاهد را به کام مرگ فرستاد و پس از شکست به شرمانه تقصیر را به گردن آنها انداخت که به '' رهبر '' وصل نبوده اند و تمام و کمال نجنگیده اند و برای توجیه و منحرف کردن اشتباه آشکارش تمام مجاهدین را وارد بحث موسوم به '' انقلاب ایدئولوژیک درونی '' کرد و عامل طلاق جمعی آنها و سرگردانی کودکانشان گردید که درد های آن تا به امروز روان همه ی کسانی که در معرض آن بودند را می آزارد .
در سال های پس از سقوط دولت صدام و اشغال عراق توسط آمریکا ، سازمان حنیف را که روزی بر پایه ی مبارزه با استثمار و استعمار به سرکردگی امپریالیزم آمریکا ، بنیان نهاده شده بود به مزدور آمریکا بدل کرد واز آن پس نیز هر روز در پی اربابی جدید برای عرضه ی خود جهت مزدوری بوده است .
.
واقعیت این است که پرداختن به تمام آنچه که رجوی بر سر مجاهدین آورد و روندی که باعث استحاله ی سازمان مجاهدین به فرقه ی رجوی شد در این مجال کوتاه نمی گنجد و مثنوی هفتاد من کاغذ شود ، و آنچه برشمرده شد تنها اشاره ای کوتاه به خیانت های گسترده و مستمر رجوی است که در دل هر یک دریایی از رنج و تباهی نهفته است .
سوال اینجاست که اکنون که فرقه ی رجوی وقیحانه سالگرد تاسیس سازمان مجاهدین خلق را گرامی میدارد آیا کمترین وجه اشتراکی را با آن سازمان داراست ، که البته این چنین نیست و آنچه امروز بر جای مانده نه سازمان است و نه مجاهد و نه در جهت منافع خلق مبارزه ای می کند .
آنچه امروز در اثر خیانت های رجوی بر جای مانده است بیشتر به یک هولدینگ بزرگ و لابی کننده ای حرفه ای مانند است که با ساختاری فرقه ای و با نیروهایی که در معرض شیوه های سیستماتیک مستمر و روزانه ی شستشوی مغزی قرار دارند به مزدوری مشغول است و بدون داشتن کمترین پایگاه اجتماعی در ایران با تلاشی محتضرانه به دنبال کسب قدرت به هر قیمت است که البته این نیز برای رجوی به خوابی آشفته و بی تعبیر بدل شده است .
آری رجوی خائن شماره‌ی یک است ؛ شاید اگر او جسارت اعتراف به خطاهای گذشته و شرف انتقاد از خود را می داشت اوضاع فرقه ی متبوعش به این زاری نمی بود و به دریوزگی درگاه اربابان خارجی نمی افتاد . اما فرقه ی رجوی اکنون تنها سودی که دارد این است که در تاریخ مبارزات مردم ایران به آینه ی عبرتی بدل شده است که آیندگان نتیجه ی پشت کردن به مردم ، ناصادق بودن رهبری و امید به بیگانه داشتن را در مثالی عینی ، ملموس و در عین حال تاسف بار بهتر درک کنند .


پدر و مادر خانم سمیه محمدی که سالهاست در تشکیلات فرقه‌ی رجوی اسیر است و اکنون در آلبانی به سر می‌برد این بار در ادامه‌ی تلاش‌های خستگی ناپذیرشان برای آزادی سمیه ، مدتی است که به کشور آلبانی رفته اند تا فریادهای حق‌طلبانه‌شان را به گوش وجدان‌های بیدار جهان و گوش بسته‌ی سران فرقه‌ی رجوی برسانند .
تمام آنچه این پدر و مادر رنج کشیده می‌خواهند دیدار با دخترشان است و اینکه او بتواند در شرایطی آزادانه و به دور از کنترل مسؤولان فرقه آزادی‌اش را انتخاب کند ؛ خواسته ای که بسیار ساده می‌نماید و از ابتدایی ترین حقوق انسانی است .
این بار نیز اما فرقه‌ی تبهکار رجوی این خواسته‌ی کوچک را تاب نیاورد و باز هم با فرستادن چماقداران خود سعی کرد با تهدید و ارعاب و ترور شخصیت خانواده‌ی محمدی آنها را از صحنه به در کند که البته با هوشیاری آنان و حمایت مردم و پلیس آلبانی طرح فرقه با شکست مواجه شد و باعث بی آبرویی بیشتر این فرقه در جامعه آلبانی گردید .
تلاش برای آزادی سمیه ، حق مشروع خانواده‌ی محمدی است و اینکه مجاهدین با تمام قوا سعی بر دربند نگاه داشتن سمیه دارند محکوم به شکست است و هر اقدامی از سوی فرقه به ضد خود تبدیل شده و حقانیت تلاش‌های پدر و مادر سمیه را آشکارتر می‌کند .
از سوی دیگر مسؤولان فرقه ، سمیه محمدی را با فشارهای غیر انسانی وادار به مصاحبه های تلویزیونی با سناریو و متن نوشته شده از سوی فرقه می‌کنند و با دیکته کردن نامه‌های محکومیت خانواده به او سعی دارند اینطور وانمود کنند که سمیه با میل خود در تشکیلات فرقه مانده است و خود تمایلی برای دیدار با خانواده اش ندارد که البته برای کسانی که با شگرد های فرقه‌ی رجوی و ادبیات حاکم بر مناسبات آنها آشنا هستند پر واضح است که آنچه به نام سمیه محمدی انتشار می یابد تماما با اعمال فشار به او و توسط مسؤولان جنگ ی مجاهدین تدوین شده است و خانواده ی محمدی نیز با اشراف به این موضوع در دام ترفند های وقیحانه ی مجاهدین نیفتاده و با درایت اعلام کرده اند که هر آنچه از بلندگوهای تبلیغاتی مجاهدین از زبان سمیه و به قلم او انتشار یابد نه اعتباری دارد و نه آنها برایش ارزشی قائل می شوند .
مجاهدین پیش تر از این قدرت خانواده ها را در انگیزه دادن به نیروهای اسیر در تشکیلات برای رهایی از فرقه تجربه کرده اند و این شکست چنان برایشان سنگین تمام شده که مسعود رجوی با انتشار کتابی خانواده ها را دشمنان مجاهدین تعریف کرده است که این خود نهایت هراس این تشکیلات پوسیده را از خانواده ها و عواطف انسانی به عیان نشان می دهد .
مجاهدین می دانند که جداشدن هر عضو اسیر بینه ی روشن دیگری است که آینده ی رو به زوال آنها و محو اندیشه ی ارتجاعی رهبری این فرقه را نوید می دهد و در این میان رهایی سمیه محمدی که تلاش های خانواده اش بازتابی جهانی پیدا کرده است می تواند بار دیگر شکست سنگینی برای آنها باشد . هم از این رو است که حتی خواسته ی یک ملاقات ساده را بدون حضور مسؤولان فرقه نپذیرفته اند و به بهای بی آبرویی بیشتر اما از دیدار سمیه با خانواده اش جلوگیری می کنند .
تجربه ی گذشته اما نشان داده است که قدرت خانواده ها که با سلاح عواطف انسانی برای آزادی عزیزانشان مبارزه می کنند بسا بیشتر از قدرت سرکوب این فرقه ی جنایتکار است و در نهایت این ارزشهای انسانی است که بر اندیشه ی سیاه حاکم بر این فرقه پیروز می شود .
تلاش های پدر و مادر سمیه محمدی ستودنی است و بی گمان بسیار زود به سرانجامی نیک می رسد ، آنچه اما در این میان بر چهره ی سیاه مجاهدین باقی می ماند جز ننگ بیشتر نیست و اندیشه ی فرقه گرایانه ی حاکم بر این جریان که بهترین فرزندان ایران را سالهاست به استثمار کشانده است رسوا تر از پیش خواهد شد .
مجاهدین باید سمیه محمدی را آزاد کنند و این امر اتفاق خواهد افتاد ، هیچ انسان آزاده ای را نمیتوان تا ابد در بند نگاه داشت ، فرقه ی رجوی به انتهای کار خود رسیده است و به زودی از حاشیه های صحنه ی ی ایران نیز حذف خواهد شد .


با سلام

اینجانب شهروز تاج بخش از اعضای سابق سازمان مجاهدین خلق و ساکن آلمان هستم.
همانطور که می دانید هسته‌ی رهبری کننده‌ی سازمان مجاهدین خلق سال هاست که در کشور فرانسه مستقر هستند و مقر این سازمان که اکنون به یک فرقه ‌ی بسته ی مافیایی ـ ایدئولوژیک استحاله شده است در طول سالیان گذشته ، فعالیت های تروریستی خود را از آنجا هدایت و رهبری می‌کند و اکنون که بدنه‌ی تشکیلات این فرقه که زمانی در عراق مستقر بود به اروپا انتقال داده شده است ، رهبران این جریان با شدت و حدت بیشتری تلاش دارند که فعالیت های خود را در کشور شما گسترش دهند .
به عنوان یک فعال حقوق بشر و یک عضو جداشده و منتقد این سازمان که با اندیشه و عملکرد این سازمان آشناست ، لازم می دانم نکاتی را جهت روشنگری به اطلاع شما برسانم :

ـ این سازمان از ابتدای تاسیس خود مبارزه مسلحانه را به عنوان اصلی‌ترین ابزار، برای کسب قدرت ی انتخاب کرده است ودر تمام سالیان حیات خود با پا فشاری بر این اصل فعالیت های تروریستی گسترده ای را سازماندهی و اجرا کرده است .

ـ آنچه خانم مریم رجوی به عنوان یکی از رهبران این سازمان برای ایران در نظر دارد سیستمی است که خواست مردم ایران نیست و در پشت شعارهای مردم فریب این جریان تنها اهداف قدرت طلبانه‌ی سازمانی نهفته است ؛ از سوی دیگر این سازمان ظرفیت تعامل با دیگر گروه‌های ی اپوزیسیون را ندارد و در چشم انداز ی ایران نقشی بازی نمی‌کند .
مجاهدین در بین مردم ایران پایگاه اجتماعی نداشته و اصولا ایرانیان به این سازمان به عنوان خائنین به وطن و مزدوران بیگانگان نگاه می‌کنند و معتقدند که در صورت روی کار آمدن مجاهدین در یک فرض محال ، شرایط به مراتب بدتر از وضعیت فعلی را خواهد بود .
ـ این سازمان یک فرقه‌ی مافیایی ـ ایدئولوژیک با تمام تعاریف علمی یک فرقه است . اعضای فرقه مجاهدین حق انتخاب آزادانه مذهب و دین مورد دلخواه خویش را ندارند و در یک سیستم بسته و ایزوله از جهان خارج تحت مغزشویی سیستماتیک قرار می‌گیرند و در صورت اعتراض به پیچیده ترین شیوه های ممکن سرکوب شده وعملا خروج از این فرقه ممنوع اعلام شده است .

ـ خانم مریم رجوی که با وارونه نشان دادن تفکرات سازمان متبوعش تلاش دارد در صحنه‌ی بین المللی برای خود وجهه ای بتراشد و با سوء استفاده از مفاهیم انسانی و حقوق بشری خود را طرفدار دمکراسی و آزادی جلوه دهد در عمل اما به جاده صاف کن جنگ تبدیل شده است و آنچه برای آینده‌ی ی ایران تبلیغ می کند در واقع پوششی بر اهداف قدرت طلبانه‌ سازمانی است که با منافع مردم ایران هیچ سنخیتی ندارد .
در چنین شرایطی مجاهدین امسال باردیگر نیز فراخوان به تجمعی در کشور شما داده اند . هرچند که شمار ایرانیانی که در این تجمع شرکت می کنند بسیار محدود است و سازمان با جمع کردن سیاهی لشگر سعی دارد به این تجمع رونقی کاذب بدهد اما نفس فعالیت چنین گروهی با تفکرات واپس گرایانه ی فرقه ای مسئله ایست که باید با آن برخوردی قاطع تر انجام شود .
ما منتقدان سازمان مجاهدین که خود سالها در تشکیلات این فرقه اسیر بوده ایم آماده ایم که مستندات خود را در جهت افشای ماهیت حقیقی این جریان به شما ارائه کرده و خطرات ادامه ی حضور این فرقه ی تروریستی در خاک کشور شما را برایتان روشن کنیم .

با احترام
شهروز تاج بخش


پس از روی روی کار آمدن ترامپ و هیاهویی که از آغاز دوران ریاست جمهوری اش بر پا کرده است ، مجاهدین که مانند همیشه در پی عرضه خود به عنوان مزدوری برای تمام فصول بوده اند ، فرصت طلبانه به رصد کردن مواضع دولت جدید آمریکا مشغولند تا به اقتضای شرایط و خوشایند ارباب جدید ، رنگی دیگر عوض کرده و قابلیت های خود را در زیر پا گذاشتن اصول اخلاقی ، ی و ملی به جنگ طلبان آمریکایی نشان دهند .
واقعیت این است که مجاهدین سالهاست استراتژی خود را بر دامن زدن به شکاف های بین رژیم ایران و طرف های غربی و خصوصا آمریکا و زیستن در این شکاف ها بنا گذاشته اند و در این راستا برای استمرار حیات خفیف خائنانه ی خود به هر خفتی تن داده و هر اصولی را زیر پا گذاشته اند .
پیشتر نیز آقای رجوی در سال نود و یک میلادی در جلسه ای که تحت عنوان جمعبندی عملیات مروارید برگزار شده بود و در واقع با هدف توجیه سرکوب و کشتار مردم عراق توسط ارتش مجاهدین به حمایت از صدام حسین برگزار شده بود به روال همیشه بدون جمع بندی مسئولانه‌ی استراتژی گذشته ، زمینه را برای خط جدیدی آماده کند واشاره کرد که بسیاری از جریانات ی منطقه به دلیل نداشتن تحلیل درست از بحران های موجود و تغییر قطب بندی جهانی و به تبع آن تغییر موازنه قدرت در کشورهای منطقه ، دچار بحران شده اند و اگر نتوانند با این شرایط همراه شوند و استراتژی منطبق با این شرایط جدید را اتخاذ کنند از بین خواهند رفت .
در همان جلسه ، خانم رجوی با مقدمه چینی هایی در نهایت اشاره کرد که برای حفظ سازمان هیچ راهی جز انتظار موقعیت مناسب را نداریم و در واقع استراتژی ما در این شرایط استراتژی انتظار برای تغار است !
تغاری بشکند ماستی بریزد جهان گردد به کام کاسه لیسان
این حرف ساده و عامیانه که در دل خود نوعی فرصت طلبی و انفعال نهفته دارد در واقع سالهاست که به استراتژی فرقه‌ی رجوی تبدیل شده است و کنش های ی این جریان را نیز تنها از این منظر است که می توان درست تحلیل کرد .
دقیقا از جمله به همین دلیل است که مجاهدین دیگر در میان مردم ایران پایگاهی ندارند و از آنجا که خود نیز به خوبی به این مسئله واقفند در پی یافتن اربابان جدید تمام اصول اولیه‌ی سازمان را زیر پا گذاشته اند و اسف باراست که سازمانی که با داعیه‌ی ضد امپریالیستی و با شعارنفی استثمار و سرمایه داری پا به عرصه مبارزه گذاشت و اعلام نمود که تضاد اصلی به لحاظ ی و بین المللی بین امپریالیزم جهانی به سرکردگی امپریالیزم آمریکا و خلق های محروم می باشد و روزی ادعاهای ضد امپریالیستی اش حتی در شعر و شعار و سرودهای سازمانی اش نیز نمود داشت، اکنون به چنان دریوزگی و فلاکتی رسیده است که اوج افتخارش همنشینی با راست ترین جناح های جنگ طلب آمریکا شده و کاسه لیس همان امپریالیزم کذایی گردیده است .
با انتخاب جان بولتون به سمت مشاور امنیت ملی رئیس‌جمهوری آمریکا و نیز وارد شدن رودی جولیانی به تیم حقوقی آقای ترامپ ، از آنجایی که این دو نفر از حامیان مجاهدین بوده اند و مواضع جنگ طلبانه آنان نیز عیان تر از دیگر تمداران آمریکایی بوده است ، مجاهدین امید های واهی خود را بار دیگر به افروخته شدن آتش جنگی دیگر در منطقه و ایران دوختند و برنامه ی کسب و کار ی و تشکیلاتی خود را بر این مبنا برنامه ریزی کردند .
این توهمات دن کیشوت وار رجوی ها تا بدانجا در اندیشه آنان و خط و خطوط آینده سازمان جدی تلقی شد که پس از موج فزاینده ی فرار اعضای اسیر در تشکیلات آلبانی و بحران ریزش نیرویی که تمام تشکیلات فرسوده ی مجاهدین را فرا گرفته است ، در پیامی منسوب به آقای رجوی که توسط مسئولین مجاهدین قرائت شد ، با تاکید بر ضابطه ی تشکیلاتی '' خروج ممنوع '' از افراد خواسته شد که به رغم مخالفت ها و قصد خروج از تشکیلات اما تا نوزدهم فروردین امسال در تشکیلات بمانند و آقای رجوی بار دیگر وعده ی شش ماهه ی سرنگونی رژیم ایران را سر داد !
از آن سو اما دولت جدید آمریکا دررویکرد عملی و مواضع رسمی خود خاطر نشان کرده است که قصد تغییر رژیم ایران را ندارد و از جمله همین آقای جان بولتون در گفت‌وگو با شبکه تلویزیونی سی‌ان‌ان در پاسخ به این سوال که پیش از این درباره ضرورت '' تغییر رژیم '' ایران صحبت کرده، گفته بود که در سال‌های گذشته که فردی '' آزاد '' بود٬ در این زمینه مطالب زیادی نوشته و مطرح کرده است اما اینک موضع رسمی دولت آمریکا را نمایندگی می کند .
با خارج شدن ترامپ از برجام نیز بار دیگر مجاهدین پنداشتند که شرایط برای مطرح کردن خود به عنوان یک نیروی جایگزین و آلترناتیوی که پتانسیل رهبری اپوزیسیون و ایجاد تغییر را دارد مهیا شده است و می توانند با تکیه بر حامیانی که با صرف هزینه های مالی هنگفت از میان تمداران آمریکایی برای خود فراهم کرده اند جای پای خود را در این آشفته بازار جنگ طلبی و تحریم و تهدید باز کرده و از این نمد برای خود کلاهی بدوزند .
این در حالی است که حتی خود مجاهدین هم به صراحت اذعان می کنند که هزینه های واقعی تحریم ها و در نهایت جنگ یا حمله خارجی از جیب مردم ایران پرداخت خواهد شد اما طمع قدرت و بی پرنسیبی ی و سازمانی آنان را به سویی سوق داده است که نهایت آرزوی این جریان به رسمیت شناخته شدن از سوی همان عاملان تحریم و طرفداران جنگ خارجی در ایران باشد ؛ آرزویی که البته محقق نخواهد شد و بسیار نا محتمل است که سابقه تروریستی مجاهدین به سادگی فراموش شود و حتی در صورت خواست دولت آمریکا برای بهره برداری از یک نیروی ایرانی قرعه به نام مجاهدین بیفتد .
انتهای مسیری که مجاهدین از سر آشفتگی سازمانی و سراسیمگی ی و به دلیل عدم قدرت تحلیل منطقی و منطبق با واقعیات بیرونی و نیز در منتهای بی پرنسیبی و در اوج خیانت در پیش گرفته اند ، بی آبرویی هرچه بیشتر در پیشگاه مردم ایران و بی اعتباری روز افزون در بین نیروهای ی ایرانی است و از دویدن به دنبال اربابان خارجی نیز آبی برایشان گرم نخواهد شد و از اینجا مانده و از آنجا رانده ، رسوا تر از همیشه ، همچون لکه ی ننگی از دامان تاریخ ی ایران محو خواهند شد و اگر نامی از آنها باقی بماند تنها درس عبرتی خواهد بود از تجربه ی به نابودی کشیدن سازمانی انقلابی که با جدا افتادن از مردم خود به سراشیب سقوط در غلتیده و تجربه ای برای آیندگان خواهد شد .



در شرایطی که فرقه رجوی با تمام تلاش خود سعی دارد بر بحران های روز افزونی که تشکیلات را فراگرفته سرپوش بگذارد و مانند همیشه شکست ها را پیروزی جلوه دهد اما گستردگی و عمق این بحران ها چنان است که هر ناظر بیرونی را به عبث بودن این تلاش های مذبوحانه معترف می سازد .
موج ریزش نیرویی که به طور بی سابقه ای در حال افزایش است و تمام لایه های این فرقه را در بر گرفته است ، مریم رجوی را در حل مسائل درون تشکیلات به شدت ناتوان کرده است و حتی حضور مکرر او در آلبانی و برگزاری نشست های مستمر درونی نیز ثمری نداشته و نمیتواند مانعی بر سر راه پرسش های بی جواب ، مخالفت ها ، انتقاد ها و نیتی افراد اسیر در تشکیلات جهنمی فرقه باشد که در نهایت با تصمیم خروج از این فرقه پاسخ خواهد یافت .
عدم موفقیت رجوی در سوار شدن بر موج نیتی مردم و بهره برداری از تظاهرات اخیر داخل ایران از سویی بار دیگر بی ریشه گی و نداشتن پایگاه و جایگاه مردمی این فرقه را به رخ همگان کشید و از سویی به نا امیدی بیشتر سران این فرقه از توهم تاثیر گذاری بر حرکت های اعتراضی مردم ایران منجر شد و با بی اثر شدن ادعاهای سران فرقه در درون تشکیلات مبنی بر فاعلیت داشتن در رخدادهای مربوط به ایران ، آن دسته از اعضایی که تا کنون در فضای ایزوله تشکیلاتی به توهم فرقه باور داشتند نیز به بی محتوا بودن این ادعاهای واهی بیشتر پی برده و همانطور که شاهد هستیم روز به روز به نیروهایی که از این فرقه جدا می شوند افزوده می شود .
هرچند میان '' جدایی '' از این فرقه و '' رهایی '' از آن ، رهایی از حصار های ذهنی و خصلت های فرقه ای ، تفاوت هست اما نفس این جداشدن خود اولین قدم و آغاز راه رهایی است .
از سویی نامعلوم بودن موقعیت مجاهدین در معادلات ی، بی اعتباری این جریان، دست نیافتن به اهداف کوتاه مدت ضروری که بدون رسیدن به آن، امکان ادامه حیات این جریان دشوار و تقریباً غیرممکن شده است و از سوی دیگر وضعیت مبهم تشکیلاتی که عوامل درونی و بیرونی، چشم انداز تیره و تاری را برای آن رقم زده است ، عملاً موجودیت تشکیلات را حتی از منظر رهبری فرقه غیرممکن ساخته است بر دامنه بحران های پیش روی آن افزوده است .
وضعیت در آلبانی اما دیرزمانی است که از کنترل خارج شده است ، با وصف فشارهای مضاعفی که سران این فرقه بر اعضای ناراضی و جداشده اعمال میکنند اما دسترسی این افراد حتی به صورت محدود به دنیای آزاد و جهان ارتباطات عملا کنترل سران فرقه را بر اعضا دشوار کرده و حتی انتقال نیروهای باقیمانده به محلی دورافتاده و ایزوله و تلاش برای برقراری مناسبات فرقه ای همچین گذشته نیز دیگر تاثیر چندانی ندارد .
در این میان نقش جداشدگان فعال در افشاگری ماهیت فرقه و شفاف سازی عملکرد آن در ارتباط با اعضای اسیر در تشکیلات و نیز در موضع گیری های بیرونی این جریان از یک سو و تلاش های خانواده ها که خستگی ناپذیر خواهان ارتباط با عزیزان خود هستند موانع بزرگی در راه تحقق اهداف رجوی قرار داده است که عبور از آن برایش امکان پذیر نیست و باطل السحر اقدامات خائنانه فرقه است .
فروپاشی تقدیر محتوم فرقه رجوی است و نابودی این اندیشه ضد ملی ، ضد اسلامی و ضد انسانی نتیجه اتودینامیک عملکرد گذشته فرقه و خیانت های رجوی هاست .
سران فرقه رجوی باید بدانند که دوران به بردگی کشاندن انسانها دیرگاهیست که به پایان رسیده است و در عصر ارتباطات و در دنیایی که انسانها را نمیتوان از آگاهی دور نگاه داشت جایی برای تفکرات فرقه ای و بنده ساز همچون مجاهدین وجود ندارد و این اندیشه واپس گرا محکوم به نابودی است و چنین خواهد شد .


در جریان اعتراضات اخیرایران ، جریان های بسیاری که شرایط را برای سوءاستفاده از موقعیت پیش آمده و سوار شدن بر امواج مردمی مهیا می دیدند تلاش کردند که با موضعگیری ها و تلاش برای سمت و سو دادن به تظاهرات و شعارهای مردم چنان جلوه دهند که بخش اعظم مردمی که به خیابان آمده اند به آنها وابسته اند و از این نمد کلاهی برای خود دوخته و بحران بی ریشه‌گی و نداشتن پایگاه مردمی را به زعم خود و در نگاه ناظران عموما خارجی تحولات ایران علاج کنند .
در این میان تلاش مذبوحانه فرقه رجوی بسیار مضحکانه تر از دیگر انواع داعیه داران اپوزیسیون بود ، از طرفی مریم رجوی سراسیمه به صحنه آمده و با پیام های بی مناسبت سعی در ابراز حضور داشت که با جواب قاطع مردم ایران روبرو شد که '' تو خفه شو '' ! به دنبال آن و برای روحیه دادن به نیروهای خسته‌ی درون تشکیلات و هواداران سرخورده فرقه ناچار به نبش قبر مرحوم مسعود رجوی گشت و ناشیانه پیام هایی کوتاه را به نام او پخش نمود ، پیام هایی که البته بسیار بی محتوا ، پر از تناقض و از روی ناچاری و سراسیمگی سرهم بندی شده بود .
عکس العمل فرقه رجوی که مدعی نمایندگی مردم ایران است وخود را عنصر پیشتاز و راهگشا در صحنه مبارزه می داند ! بیش از پیش عقب بودن این فرقه و رهبری آن را از مردم ایران و خواست های آنان به نمایش گذاشت و عملا بار دیگر به منفوریت این جریان از نظر مردم ایران و نداشتن پایگاه و جایگاه در صحنه ی ایران صحه گذاشت .
در چنین شرایطی برای جریانی که همواره پشت سر مردم ایران حرکت کرده و موج سواری ی برایش هم به استراتژی وهم به تاکتیک بدل شده است ، به صحنه آمدن و ابراز وجود برای اثبات خود به اربابان بی شمار جنگ طلبش امری قابل فهم است اما مسئله اینجاست که این فرقه چنان در بحران های لاعلاج داخلی گرفتار شده است که توان همین عرض اندام پوشالی را هم ندارد و با همین موضع گیری های محدود بی محتوا نیز خود را سخره‌ی عام و خاص کرده است .
سران مجاهدین باید بدانند که آینده ی مردم ایران به طور خاص به فرقه رجوی هیچ ربطی ندارد و این را مردم آگاه ایران در جواب های دندان شکن خود به مریم رجوی به خوبی نشان دادند ، آزادی ، برابری و رفاه اقتصادی حق مردم ایران است و آنها خود این حق را به دست خواهند آورد و به خوبی نشان داده اند که در این میان جایی برای فرصت طلبی مزدورانی چون فرقه رجوی وجود ندارد .
مجاهدین به جای تلاش برای مصادره کردن حرکت های اعتراضی مردم و دم زدن از آزادی و حقوق بشر بهتر است و باید که اول دست از سرکوب سیستماتیک اعضای خود بردارند و حقوق حداقلی آنان را به رسمیت بشناسند ، بیشتر از این نه کسی از فرقه رجوی انتظاری دارد و نه آنها قادر به حل کردن چیزی جز این هستند .


امروز دهم دسامبر برابر با نوزدهم آذر ، روز جهانی حقوق بشر است ؛ ۶۹ سال پیش در چنین روزی اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر در مجمع عمومی سازمان ملل در پاریس به تصویب رسید تا معیار سنجش و راهنمای حقوق بنیادین انسانها باشد ، حقوقی که تمامی انسانها در هرشرایط زمانی و مکانی مستحق داشتن آنها هستند . مقدمه‌‌ی این اعلامیه‌ی تاریخی '' بازشناسی حرمت ذاتی آدمی و حقوق برابر و سلب ناپذیر تمامی اعضای خانوادهٔ بشری '' را به حق '' بنیان آزادی، عدالت و صلح در جهان '' می داند و '' پدید آمدن جهانی که در آن تمامی ابناء بشر از آزادی بیان و عقیده برخوردار باشند و به رهایی از هراس و نیازمندی رسند '' را '' به مثابه عالیترین آرزوی همگی انسانها '' اعلام می‌کند .

به این مناسبت فرقه‌ی رجوی فراخوان به تظاهراتی در دفاع از حقوق بشر در شهر پاریس داده است ! قضیه از طرفی بسیار مضحک و در عین حال دردآور است . مضحک از این نظر که فرقه ای ایدئولوژیک ، قرون وسطایی و با مناسباتی بغایت غیر دمکراتیک که ابتدایی ترین حقوق اعضای خود را نقض می‌کند داعیه‌ی دفاع از حقوق بشر دارد و دردآور به جهت یادآوری رنج هایی که اسیران این فرقه ، خانواده های آنان و بسیاری از مردم ایران متحمل شده اند .

البته واضح است که دلیل برگزاری چنین شوهای تبلیغاتی بی محتوایی اساسا روحیه دادن به هواداران نا‌امید و نیز تلاشی مذبوحانه برای عرضه‌ خود و ماندن در گود مزدوری است اما طنز تلخ داستان اینجاست که در شهری که روزی برای ارج نهادن به کرامت انسانی ، اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر در آن تدوین و عالمگیر شده است فرقه ای ضد انسانی با سوءاستفاده از آزادیهای کشوری که به غلط یا درست مهد دموکراسی خوانده می‌شود بنیان های قوانین و مناسبات متحجارانه‌ی ضد بشری اش را محکم می‌کند و با برگزاری چنین نمایش‌های بی محتوایی که خود ذره ای به شعار آن اعتقاد ندارد ، خام خیالانه سعی بر فریب جامعه‌ی جهانی دارد و از این تناقض بزرگ نه تنها شرم نمی‌کند بلکه با وقاحتی بی مانند خود را پرچمدار و داعیه دار آزادی و حقوق بشر می‌داند .

طبعا اگر روزی فرقه‌ی رجوی به راستی و با یگانگی در حرف و عمل بخواهد به سهم خود در دفاع از آزادی ها و حقوق انسانی سخنی بگوید و یا موضعی بگیرد جای خوشحالی دارد و باید تشویق و حمایت هم بشود ، این حق برای فرقه رجوی البته محفوظ اما مستم دگرگونی بنیادین در عملکرد این فرقه و نقد صادقانه‌ی گذشته‌ی سراسر جرم و جنایت آن است و به شرطی که قبل از آن موارد بی عدالتی ، نقض سیستماتیک حقوق بشر و هزاران جنایت دیگر را که در درون تشکیلات جهنمی اش به وقوع پیوسته است ، تعیین تکلیف نموده و ابتدا روشن کند که خود به این ارزش پایبند است که البته به گواهی تاریخ و ماهیت این فرقه‌ی قرون وسطایی چنین انتظاری دور از ذهن می نماید و با توجه به شناختی که از جریان حاکم بر این فرقه و رجوی ها در دست است عملا امکان پذیر نیست ؛ دفاع از حقوق بشر و پیگیر اجرای آن بودن ضرورتی انسانی ، اخلاقی و ی است که در وم آن بحثی نیست اما مسئله اینجاست که جریانی که خود بزرگترین ناقض حقوق انسانهاست و مسبب جنایت های بسیاری در حق هواداران ، اعضای خود و خانواده های آنان است ، صلاحیت دم زدن از این مقوله را ندارد . 

عملکرد گذشته‌ی این فرقه نشان داده است که جریانی که به نام سازمان مجاهدین موجود می باشد نه تنها سرسوزنی برای مقوله ای به نام حقوق بشر ارزش قائل نیست وهیچ گونه التزامی به آن ندارد بلکه در نقطه‌ی مقابل با پیچیده ترین روش های شستشوی ذهن به دنبال انقیاد مستمر و پیوسته‌ی اعضای خود و یک بردگی جسمی و ذهنی تمام عیار و در فرهنگ فرقه '' علی الدوام '' است .
تصمیم اخیر فرقه درآلبانی برای انتقال اجباری اعضا به مکانی ایزوله در خارج از محدوده‌ی شهری و با شرایطی همانند اردوگاه اشرف در عراق باز هم خود دلیل روشنی است که این فرقه استحاله پذیر و اصلاح شدنی نیست و مادامی که به حیات خفیف خائنانه‌ی خود ادامه می‌دهد امیدی به بهبود اوضاعش نمی‌رود.

مردم ایران ، اعضای اسیر در چنبره‌ی شیطانی این فرقه ، آگاهان ی و فعالین حقوق بشر می‌دانند که اساس فرقه‌ی رجوی با مقوله‌ی آزادی و حقوق بشر تضاد ماهوی داشته و این فرقه کارنامه ای پر از جنایت ، خیانت و پایمال کردن کرامت انسانها در گذشته‌ی خفت بارش دارد ، گذشته ای که از سوی قربانیان این فرقه نه فراموش شده و نه بخشیده می‌شود .

دم زدن از آزادی و برگزاری شوهای تبلیغاتی دردی از دردهای درمان ناپذیر این جریان دوا نمی‌کند و تنها به رسوایی بیشتر آنها می انجامد . فرقه‌ی رجوی این روزها با فزاینده شدن بحران ریزش نیرویی و بی اعتباری هرچه بیشتر حتی در میان هواداران سابق خود در محاصره‌ی گرداب های سهمگینی است که کشتی شکسته‌ی تشکیلاتش را به سوی فروپاشی بزرگ سوق می‌دهد و این تقدیری است که این فرقه را از آن گریزی نیست .


از انتقال اعضای مجاهدین به زندان جدید جلوگیری کنید

نامه‌ی سرگشاده به کمیساریای عالی پناهندگان در آلبانی

مسٸولین محترم کمیساریای عالی پناهندگان

خبرهای رسیده از درون تشکیلات مجاهدین در آلبانی حاکی از آن است که مسٸولین مجاهدین تصمیم دارند که تمام اعضای خود را به مکانی دور افتاده منتقل کنند و برای توجیه این انتقال اجباری دلایل واهی امنیتی و اقتصادی آورده و در فضای سرکوب تشکیلاتی از خود اعضاء نیز به نوعی رضایت نامه گرفته اند تا در چشم ناظر بیرونی این تصمیم تشکیلات را خواست افراد عضو جلوه دهند . در راستای ای موضوع و جهت روشنگری ، نکاتی را به شما یادآور می‌شوم .

در مواجهه با مساٸل مرتبط با مجاهدین و جهت درک بهتر و تحلیل درست کنش های آن نباید از یاد برد که این جریان اکنون سالهای درازی است که به یک فرقه‌ی مافیایی - ایدٸولوژیک تغییر ماهیت داده است و بررسی مواضع و عمل آن جز با درک تعاریف علمی از فرقه ها و نیز بررسی گذشته‌ و تاریخچه‌ی این فرقه میسر نیست .

من به عنوان عضو جداشده از این فرقه همانطور که دیگر اعضای جداشده از آن و فعالین حقوق بشری که برای آزادی اعضای اسیر در این تشکیلات تلاش و روشنگری می‌کنند ، همواره تاکید کرده ایم که آنچه مسٸولین فرقه‌ی رجوی به نام خواست اعضاء به مجامع مسٸول بین المللی از جمله کمیساریای عالی پناهنگان به عنوان مسٸول مستقیم در این باره اراٸه میکنند ، در واقع یک تصمیم تشکیلاتی است که از طرف مسٸولین ارشد این فرقه گرفته می‌شود و اعضاء در واقع نه تنها دخالتی در آن نداشته و نمی‌توانند داشته باشند بلکه با اعمال فشارهای تشکیلاتی مجبور به تمکین از چنین تصمیماتی می‌شوند.

در مورد اخیر که قصد فرقه برای جابجایی تمام اعضاء به محلی دورافتاده و تماما ایزوله از جهان خارج است نیز چنین روندی طی شده است .

فرقه‌ی مجاهدین با انتقال افراد به محلی که آن را "اشرف ۳ " نامگذاری کرده اند قصد دارد این بار در کشور آلبانی محیطی ایزوله و بدون ارتباط با جهان خارج ایجاد کند که از طرفی روند شستشوی مغزی نیروها را مانند آنچه در "اشرف ۱" در کشور عراق جریان داشت را دوباره و با شدت بیشتری از سر بگیرد ، و از طرفی با محدود کردن رفت و آمد فیزیکی اعضاء ، مناسبات فرقه‌گرایانه اش را در اینجا نیز با شدت گذشته بر پا کرده و هر چه بیشتر نیروهای اسیر در چنبره‌ی فیزیکی و ذهنی فرقه را در کنترل همه‌جانبه‌ی خود بگیرد .

اکنون آنچه خواست ماست و البته وظیفه‌ی مستقیم شما مسٸولین محترم کمیساریا نیز هست ، ایستادن در مقابل این تصمیم و اقدام غیر قانونی فرقه‌ی مجاهدین است تا بتوانید بدینوسیله از محدودیت های مضاعف اعضاء و نقض گسترده‌ی حقوق انسانی آنها جلوگیری کنید .

انتقال اجباری اعضای مجاهدین از سوی مسٸولین این فرقه در واقع انتقال آنها به زندانی است که فرار از آن برایشان به سادگی ممکن نخواهد بود . به وظایف شغلی و انسانی خودتان عمل کنید و فریب بهانه‌های مسٸولین مجاهدین را نخورید ، مجاهدین نباید به محیطی جدا افتاده منتقل شوند و جلوگیری از این انتقال اجباری مسٸولیت شماست .

شهروز تاج بخش

آلمان

رونوشت به :

کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل ، ژنو

نخست وزیر آلبانی

وزیر کشور آلبانی

صلیب سرخ جهانی


رسم هر ساله‌ی فرقه‌ی رجوی این بوده است که به مناسبت انتصاب مریم رجوی به عنوان رئیس جمهور مادام العمر شورای دست ساز مرحوم مسعود رجوی در سی مهر ۱۳۷۲ مراسم و جشن هایی نمایشی برگزار کرده و برای استفاده‌ی تبلیغاتی و نیز روحیه دادن به نیروهای اسیر در تشکیلات ، آن را بیرونی کند .
این مراسم با عنوان بی مسمای '' هفته‌ی سیمرغ '' سالها یکی از نمایشات اصلی این فرقه بوده و هدف اصلی آن برجسته کردن نقش مریم رجوی در دستگاه اجرایی و عقیدتی فرقه بوده است .
انتظار این بود که امسال که تمام نیروها به کشور آلبانی منتقل شده اند و امکان سفر خود مریم نیز به آنجا وجود دارد و از سویی خبری از مسعود نیست وعملا تمام دستگاه های وابسته به فرقه در تلاش برای برجسته تر کردن مریم هستند ، این مراسم پر رنگ تر از هرسال جلوه بخش تبلیغات این جریان باشد ، در صورتی که حتی یک تیتر ساده‌ی خبری در سایت مجاهدین و سایت های وابسته راجع به آن مشاهده نشد .
در ابتدای مطرح شدن اعزام نیروهای مجاهدین از عراق به آلبانی ، فرقه رجوی به این موضوع همچون فرصتی می نگریست که میتواند امکان جایگزینی برای اشرف را در خارج عراق فراهم کند ، غافل از اینکه در دنیای واقعی و دور از توهم های رجوی دیگر نیروی تشکیلاتی چندانی به طور بالقوه برای این فرقه نمانده بود . رجوی می خواست حال که ماندن در عراق دیگر مانند سابق ممکن نیست ، بدنه سازمان را در آلبانی سازماندهی کند و از ارتباط قلعه اور سور اواز به عنوان مرکز فرماندهی و تشکیلات آلبانی برای جبران از دست دادن موقعیت عراق استفاده کرده و اهداف خود را دنبال کند اما نیروهایی که با اهرم فشار تشکیلاتی و ایزوله شدن از واقعیت های جهان خارج در فرقه نگه داشته شده بودند با رسیدن به دنیای آزاد و قرار گرفتن در معرض آگاهی دیگر خواهان ماندن در حصارهای این فرقه جهنمی را نبودند و از فردای انتقال به آلبانی ریزش نیرویی در تشکیلات فرقه آغاز شد و به بزرگترین کابوس رجوی تبدیل گردید .
این سیل عظیم جدایی ها که دامنه‌ی آن به کادرهای با سابقه و شورای مرکزی سازمان نیز کشیده شده است چنان از دستگاه پوسیده‌ی تشکیلات فرقه انرژی می گیرد که توان پرداختن به یکی از بزگترین یادبود های فرقه ای که به مریم مربوط می شود و در دستگاه فکری مجاهدین به نوعی بود و نبود است را از این جریان گرفته است .
از سوی دیگر مجاهدین بلافاصله پس از جدایی هرعضوی با هر سابقه ای از او تبری جسته و مارک مزدوری و خیانت به او می چسبانند ، مارکی که بیش از همه و پیش از همه لایق رهبران فرقه‌ی رجوی است و سعی می کنند که تا آنجا که می توانند سابقه‌ی حضور فرد را در تشکیلات انکار کرده و او را از ابتدا فردی با ضعف های فردی که توان کشیدن مبارزه را نداشته است معرفی کنند و نهایتا به عنوان خط قرمز هیچ گونه عکس یا فیلمی از او را در رسانه های خود منتشر نمی کنند و اگر از قبل هم چیزی مانده باشد حذف خواهد شد . با این اوصاف یکی دیگر از دلایل بیرونی نکردن مراسم سی مهر می تواند این باشد که سران فرقه از این هراس دارند که پس از جدایی اعضا که امروزه به طور بالقوه در مورد هر عضو حاضر در تشکیلات گمانی قریب الوقوع است ، تبعات بیرونی و ی آن را کاهش داده و در این راستا حتی المقدور حضوری از او در رسانه های این فرقه ثبت نشده باشد ، این نمود را در فیلم ها و عکس های منتشر شده از مراسمات اخیر فرقه میتوان دید که سعی بر این بوده که به جز محدود اعضایی که احتمال جدایی آنها کمتر است چهره های دیگران از دور و نا مبهم باشد .
این سطح از بی اعتمادی به اعضا در تشکیلات فرقه‌ی رجوی رویه ای همیشگی بوده اما در روزهای اخیر به اوج خود رسیده و کار تا بدانجا پیش رفته است که این فرقه به هیچ کس اعتمادی نداشته و هر عضو را یک جداشده‌ی بالقوه به حساب می آورد .
از سوی دیگر معضلات عدیدهَ و بی سابقه‌ی تشکیلاتی که در دوران اضمحلال گریبانگیر فرقه‌ی رجوی شده است توان سران تشکیلات و در راس آن مریم رجوی را آنچنان گرفته است که مجال پرداختن به مسائل دیگررا از آنها سلب کرده است .
خبر خوب اما این است که کمیساریای پناهندگان در آلبانی به مدد افشاگری جداشدگان ، اینک به ماهیت فرقه ای مجاهدین و موانعی که بر سر راه جداشدگان قرار میدهد آگاه تر شده است و امید می رود که با تلاشهای بیشتر فشارهای ایجاد شده از سوی فرقه بر این عزیزان کمتر شده و نیز راه برای کسانی که خواهان جدایی از این تشکیلات جهنمی هستند هموار تر گردد .
آنچه مسلم است فروپاشی در تقدیر تشکیلات فرقه‌ی رجوی در آلبانی است و البته ممکن است کمی طول بکشد اما سازمان دیگر نمی تواند مثل عراق جلوی جریان آزادی و آگاهی افراد را بگیرد.
به امید روزی که تمام اسرای تشکیلات فرقه رجوی ، از چنبره و حصارهای آن خلاص شده و زندگی سالمی را در دنیای آزاد تجربه نمایند .


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

"sunrise of the words" Black pink وبلاگ رسمی سایت خانه پاورپوینت گاه نوشت‌های من نقاشی سلام بر حسین وبلاگ شخصی امیر علی نیا دیجی فایل نمایندگی ایران رادیاتور شهریار نصب فروش تعمیرات 09124158729 سایت کتابخانه من